جدول جو
جدول جو

معنی ده ررین - جستجوی لغت در جدول جو

ده ررین
(دِهْ رِ)
دهی است از دهستان مرغک بخش راین شهرستان بم. واقع در65هزارگزی جنوب خاوری راین. سکنۀ آن 100 تن. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دِهْ رَ)
دهی است از دهستان خانمیرزابخش لردگان شهرستان شهرکرد. واقع در 34هزارگزی خاورلردگان. دارای 105 تن سکنه است. آب آن از چشمه و قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ رَ)
دهی است از دهستان یوسف وند بخش سلسله شهرستان خرم آباد. واقع در 17هزارگزی باختر الشتر. دارای 360تن سکنه است. آب آن از رود کهمان تأمین می شود. ساکنین از طایفۀ یوسف وندند و زمستان قشلاق می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ کَ)
دهی است از بخش روانسر شهرستان سنندج. واقع در 13هزارگزی جنوب روانسر. سکنۀ آن 216 تن. آب آن از رود خانه قره سو تأمین می شود. راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ حُ سَ)
دهی است از دهستان سربند پایین بخش سربند شهرستان اراک. واقع در 20هزارگزی جنوب باختری آستانه. دارای 359 تن سکنه است. آب آن از چشمه و قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ زَرْ ری)
دهی است از دهستان دالوند بخش زاغه شهرستان خرم آباد. واقع در 10هزارگزی شمال باختری زاغه و 6هزارگزی شمال باختری راه شوسۀ خرم آباد به بروجرد با 240 تن سکنه راه آن مالرو است. ساکنین آن از طایفۀ دالوند هستند و زمستان به قشلاق میروند. مزرعۀ کمرکبود جزو این آبادی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ وَ)
که در ده نشیند. که در ده سکنی گزیند. روستایی. دهقان. دهگان. روستا. قاری. (یادداشت مؤلف). و رجوع به دهقان شود
لغت نامه دهخدا
(دَهْ)
کسی که دارای ریش انبوه و هنگفت و بزرگ باشد. (ناظم الاطباء). لحیۀ انبوه و گنده. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از دهستان برد بره بخش اشترنیان شهرستان بروجرد. واقع در 8هزارگزی شمال اشترنیان دارای 381 تن سکنه است. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از دهستان پاریز بخش مرکزی شهرستان سیرجان. واقع در 55هزارگزی شمال خاوری سعیدآباد. سکنۀ آن 155 تن. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد. سکنۀ آن 439 تن می باشد. آب آن از رودخانه فیروزآباد و چشمه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از دهستان بهنام وسطبخش ورامین شهرستان تهران. واقع در یک هزارگزی ورامین با 174 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(دُ دُرْ رَ)
مثنی، اسم است مردروغ و باطل را و مرباطل را به لفظ ماضی، و منه دهدرین سعدالقین، یعنی باطل و بیکار شد سعدالقین (آهنگر). به اینکه کسی کار به او نمی فرماید جهت تشاغل مردم به قحطسال. یا آهنگری مدتی دعوی کرد که نام او سعد است سپس آن دروغ وی ظاهر شد فقیل له ذلک، یعنی جمع کردی باطل را به سوی باطل ای سعد آهنگر، و یری منفصلا ده. و آن امر است از دها، اصله دهو، لام کلمه که واو بود به جای عین کلمه آوردند دوه شد، ثم حذفت الواو للساکنین فبقی ده . درین از در است به معنی تتابع یعنی مبالغه بکن در کذب ای سعد آهنگر. یا آهنگری بود عجمی و در یمن گشت می کرد پس وقتی در دهی از دههای یمن کساد بازاری اوشد به زبان فارسی گفت ’ده پدرود’ یعنی خبر می دهد به وداع ده و خروج خود از آن به فردا تا اهل قریه کار را به او فرمایند. فعربوه و ضربوا به المثل فقالوا اذا سمعت بسری القین فانه مصبح یعنی اگر بشنوی که به شب خواهد رفت او به تحقیق همین جا صبح کننده است یعنی کاذب و دروغگوی است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
هارشدن
فرهنگ گویش مازندرانی